#صدای_انسان_کوچک_را_دوست_دارم!

به نظر می‌رسد که صدای توده‌ها افزون بر این‌که صدای درد، رنج، قربانی، سکوت و تحمل است. پژواکی از واقعیت های ناب می‌باشد. زیرا این صداها بدون سانسور اند و در آن از دخل و تصرف خبری نیست. توده ها هر آنچه روایت می‌کنند و می گویند، صدای خودشان هستند. نه صدای اندیشمندی غربی و یا فیلسوف شرقی. صدای توده‌ها برخاسته از چشم دیدها، تجارب زیسته و نگرش‌های هستند که هر روز با آن درگیرند. توده‌ها در بیان واقعیت‌ها بی پروا و گستاخ اند؛ زیرا آنان نه ریا می‌کنند و نه تزویر. آن‌ها نه نگرانی از دست دادن قدرت و شهرت اند و نه هراسی از جایگاه و پایگاه دارند. آنچه در زندگی شان پدید می‌آید، بدون کدام آلودگی و رمز و راز دیگری روایت می‌نماید.
اگر وظیفه جامعه شناس به تعبیر پیترال برگر «افشاگری است» و یا به بیان زیمل بگویم« فهمیدن است. نه ستایش کردن شهر و نه لعنت فرستان به آن». پس می‌توان از دل همین کوچه ها و پس کوچه، سرک و بازار و از متن زندگی روزمره مردم عادی بسیاری از واقعیت‌های اجتماعی بیرون آورد و فهمید. با طنین آوای انسان های طرد شده، انگ خورده، فراموش شده، انسان‌های کوچک وکسانی‌که صدای شان خاموش مانده اند، می توان به افشاگری واقعیت‌ها پرداخت.
گاهی از اوقات ضرور نیست که برای فهم آنچه در تکاپوی آن هستیم. تنها به دنبال نظریات و دیدگاه مکاتب فرانکفورت، شیکاگو و. برویم. یا سراغ صداهای بزرگ را بگیریم؛ بلکه دور و بر خود را هم باید دید. شاید برخی از واقعیت‌ها در متن کوچه و خیابانی باشد که تو هر روز از آن رد می‌شوی و بر روی آن پا می‌گذاری؛ شاید سوژه تو در چهره انسان‌های باشد که تو هر روز می‌بینی ولی نادیده می‌گیری؛ و یا شاید آنچه را تو جستجو می‌نمایی در صدای انسان کوچک باشد که هر لحظه آن صدا را می‌شنوی ولی آن را کوچک می‌شماری.
خلاصه اینکه به عبارتی «الکسیویج» نویسنده رمان« جنگ چهره نه ندارد» "من همین صدای انسان کوچک را دوست دارم نه بزرگ را. زیرا صدای انسان کوچک بیان عریان واقعیت است".
پ.ن: یکی از شگفتی‌های متون جامعه شناسی این است که ذهن را سیال و منتقد بار می‌آورد. امشب متنی را در باره ارزش‌ها و نگرش‌های مردم در پیوند به توسعه اجتماعی می‌خواندم. یکبارگی ذهنم درگیر این مسئله شد.
گفتنی است که تصویر ذیل تصویری یک فردی فقیر و بیمار از ولایت بامیان می‌باشد. وی به علت بیماری آزاردهنده مورد طرد خانواده شان قرار گرفته است.

 


گل دختران هزاره

نام های دختران هزاره پیوند عجیب و شگفت آور با«گل» دارند و کاربرد  واژه «گل» در پسوند و پیشوند نام های این دختران به گونه دست و دلبازانه به چشم می خورد؛ به طور نمونه:گل اندام، گل بیگم، گل بانو،گل نسا، گل هوس، گل اختیار، گل زیور،گلک، گلو، گل چهره، گل افروز، گل بهار، گلنار، گلثوم، آغاگل، گل جان، گل پیدا، بسگل، بسی­گل، غنچه گل، ریزه گل، میده گل، پری گل، ماه گل، شاه گل، غوزه گل، صبرگل، زرگل، نازگل، تاج گل، قمرگل، ثمرگل و. نام های رایج گل دختران هزاره هستند.

به نظر می رسد که این نام­ها افزون بر این که پیوند دلبستگی و اشتیاق مردم هزاره به طبیعت، گل و بهار نشان می دهند، جلوه های از قدمت و دیرینه گی این مردم نیز بوده که پیوند عمیق و شگفت آور با تاریخ و هویت شان دارند.


راه و رسم یاری در هزارستان

نویسنده: رضا فرزاد[1]

     فرهنگ یاری­گری عجین با زندگی اجتماعی انسان­ها می­باشد؛ این فرهنگ از یک سو برساخت حیات اجتماعی هست؛ زیرا به قول ویل دورانت«ضرورت­های اجتماعی روز به روز ما را به سوی تعاون می برد» و از سوی دیگر حیات اجتماعی را تولید و بازتولید می­نماید. به همین لحاظ گونه های مختلف از یاری­گری در الگوها، ساختارها و نهادهای اجتماعی تمامی جوامع قابل مشاهده هستند. شیوه­های انجام یاری­گری نظر به خاستگاه هر فرهنگ تمایز دارند ممکن که هدف از یاری رساندن دریک فرهنگ مبتنی برکسب باشد؛ اما در فرهنگ دیگر نفس یاری­گری و همکاری مقدم برهمه منافع باشد؛ چنانچه گلدنر درین زمینه می گوید«برخی از فرهنگ­ها روحیه امدادگری را بدون توجه به این­­که آن­ها به ما کمک کرده اند یا نه کرده اند می­پروراند، درحالی که در دیگر جوامع ممکن است، بازگشت انتفاع از عمل امدادگرانه مدنظر باشد».

     به نظر می­رسد که فرهنگ هزارگی انسان گرا و سرشار از عواطف و احساسات نوع دوستی، همدلی و یاری­گری می­باشد. در این فرهنگ، تعاون و همگرایی جزء منش های ستوده و هم­خوان با ترازهای آرمانی به شمار می­روند، به همین جهت مردم هزاره از روحیه جمعی نیرومندی برخوردار هستند و یاری به یکدیگر را نشان از شکرانه بازوی توانا و تداوم راه ابَر انسان­های آزاده می پندارد. این فرهنگ شاید مصداق از آیین انسانیت باشد که«اگست کنت» چند قرن قبل آن را بنیان نهاد؛ چنانچه وی درین زمینه می نگارد« در دین انسانیت، عبادت آن نیست که انسان را بپرستید، بلکه باید آن را پرستاری کنند تا به کمال برسد. مقدس­ترین تکالیف و هم­چنین بالاترین سعادت­ها نوعی دوستی است». در فرهنگ هزار­گی گونه­های زیادی از یاری­گری به چشم می خورند که متاسفانه به اثر بی مهری و کم رغبتی بزرگان و قلم بدستان ما بسی از وجوه آن­ها ناشناخته مانده اند.

    «آَشار» یکی از گونه های فرهنگ یاری­گری درمیان مردم هزاره می باشد. آشار» نوعی از کاری گروهی، بدون مزد و داوطلبانه برای فردی نیازمند است که به تنهایی از عهده انجام آن کار بر آمده نمی تواند، به بیان دیگر« زمانی که شخصی درگیرودار مشکلات انبوه کار و جمع آوری محصولات و آذوقه زمستانی سر در کلاف می شود، دیگران به کمک و یاری آن می شتابند. بدون آن که مزد و یا حق العملی را دریافت نمایند»(لعلی، 1372، ص 172). واژه­ی«آشار» بارمعنای سنگین و پژواک­های خاص را دارد، ساحت کاربرد آن نیز نسبت به واژه«» هم از لحاظ تاریخی و هم از فرهنگی گسترده­ می باشد؛ زیرا این واژه از یک سو جلوه­های فرهنگ یاری­گری و نوع دوستی می باشد و در تباین با نظریه«تضادگرایان» اجتماعی به ویژه تئوری داروینسم قرار می گیرد و از سوی دیگر ریشه در پیشینه تاریخی و فرهنگ نامکتوب هزاره ها دارد و شواهد و اسناد تاریخی وزبان شناختی گواه براین است که پیش از وارد شدن واژه­ی«» گونه های مختلف از «آشار» در میان مردم هزاره مروج بود.

     آشار نقش برجسته­ی در برقراری کنش اجتماعی و رفع ضرورت­های جامعه دارد؛ به همین جهت کاربرد آن بس وسیع می باشد و  از کارهای تولیدی و زراعتی گرفته تا اعمار خانه­ها، ساختن و ترمیم سرک­ها و معابر عمومی کاربرد دارد. مردم هزاره در لایروبی، ترمیم و کشیدن جوی­ زمین­های زراعتی و آسیاب آبی، بستن سد در رودخانه­ها(سره بند)، جمع آوری علوفه و محصولات زراعتی، در تهداب گذاری(پایه سنگ گذاشتن)، اعمار و پوشش خانه، در احداث و ترمیم سرک­ها و راه روهای عمومی و. آشار می نماید؛ نمونه­های ازین آشار، در میان دهقانان بامیان برای جمع آوری محصول کچالو، در میان زارعین دایکندی جهت گردآوری علوفه حیوانات به ویژه چمن(تالاب) و لایه روبی جوی ها و دربین مردم لعل و سرجنگل برای درو کردن گندم للمی(دیمه) دیده می شوند .

     ن هزاره نیز برای انجام برخی از کارها به یاری همدیگر می شتابند ن بیشتر در گذاشتن و مالیدن نَمَد، تیت کردن پشم، شستن گندم، گذاشتن گلیم(تانیسته) و. آشار می نمایند. گفتنی است که میزبان یا صاحب کار اغلب اوقات در روز «آشار» غذایی مخصوص بنام«دَلده» که ترکیب آن از کوبیده گندم، آرد، آب، روغن و دوغ بوده، می­پزد. روز آشار علاوه بر انجام کار با یک سری لطیفه­ها، ترانه­ها و حکایات از زیبایی­ها و زشتی­ها نیز آمیخته می باشد که این داستان ها باعث سرگرمی شده و از سختی کار می­کاهد. خلاصه این­که آشار هم باعث آسانی کار و زود به فرجام رساندن آن می شود و هم زمینه­ی همدلی و نوع دوستی را فراهم می سازد.

     افزون بر «آَشار» نمونه­های دیگری از فرهنگ یاری­گری نظیر: «پٌل­غو»، هم گله­ی بودن، نوبت بندی آبیاری، نوبت بندی کارهای عمومی و. نیز در میان مردم نیز وجود دارند.

پٌل­غو یا پٌل­غوله: نوع کمک متقابل افراد به همدیگر می باشد. «پُل­غو» یا«پُل­غوله» به گونه­ی است که یک/چند فرد مدت یک روز و یا بیشتر از آن به صورت یک جای کار می نماید پس از انجام کار مذبور به سراغ کار دیگر می روند. این نوع یاری بیشتر در ساختن خانه، جمع کردن علوفه حیوانات، و. صورت می گیرد.

 هم رمه­ی بودن (هم­گله­ی بودن): مردم یک دیار که متشکل از چندین خانه می­باشد رمه­هایشان را یکجا نموده و برای چراندن آن­ها چوپان واحد را می­گیرد. این کار هم از لحاظ اقتصادی به صرفه بوده و هم از ضایع وقت جلوگیری می نماید.

نوبتی آبیاری: مردم برخی از مناطق هزارستان برای آبیاری زمین­های زراعتی شان آب را نظر به ضرورت و متناسب با وسعت زمین، نوبت بندی می نماید. این کار از یک سو مانع تضادها میان دهقانان بر سر آب گردیده و از سوی در بهره گیری از آب مقوله عدالت را رعایت می نمایند.

نوبتی گله­(رمه): برخی از قریه ها رمه­های همدیگر را طبق نوبت به چرا می برند. این کار نیز نظر به تعداد رمه ها نوبت بندی می شوند به طور مثال خانه­ی که پنج گوسفند دارد در هر نوبت یک روز، خانه­ی که ده گوسفند دارد در هر نوبت دو روز رمه را در دامنه های کوه­ها به چرا می برند.

نوبتی کارهای خیریه و عمومی: بخشی از مردم برای ترمیم جاده ها(سرک ها) و یا پاک کردن آن ها از برف، جهت اعمار مساجد و حسینه­ها و سایر کارهای عمومی و خیریه نیز به گونه گروهی و یا انفرادی نوبت می نماید.

    پس از جستار بالا به این نتیجه می رسیم که فرهنگ یاری­گری در ساحت­های مختلف زندگی اجتماعی مردم ما از اهمیت خطیر برخودار می باشد. بنابراین برای رسیدن به توسعه پایدار، توجه کردن به این گونه فرهنگ­ها الزامی می باشد؛ زیرا توسعه امر زمینه مند و درنی هست و با کاپی و الگوبرداری از نسخه­های بیگانه، نیل به آن دشوار و امر غیرممکن به نظر می رسد. امید است که این صدای نحیف در میان هیاهوی ت­های بلندپروزانه توسعه که پروای چندان دانش بومی را نداشته و ندارند، خاموش نه ماند.

 


[1] . دانشجوی کارشناسی ارشد رشته جامعه شناسی؛ دانشگاه علامه طباطبایی


«راش­گیری»؛ راه و رسم بومی

نویسنده: رضا فرزاد[1]

      شیوه تولید از سپیده دم تاریخ تا به هنوز سهم ارزنده­ی در بقای هر جامعه داشته و مایه ساخت و استمرار حیات اجتماعی و فرهنگی آن گردیده است. به اعتقاد بسیاری از نظریه پردازان اجتماعی به ویژه نحله­های مارکسیستی؛ روابط طبقاتی و سبک زندگی بر مبنای همین شیوه تولید و روابط تولید شکل می گیرند. جامعه هزاره نیز دارای شیوه­های تولید و سبک زندگی متفاوت می­باشد که شیوه تولید زراعتی در آن غالبیت دارد. این نوشتار نیز در پی توصیف راه و رسم برداشت گندم به عنوان یک بخشی از شیوه تولید مردم شمال ولایت دایکندی می­باشد. آن­چه به نگارش آمده برخاسته از تجربه زیسته شخص نویسنده می باشد و ادعای تعمیم به تمام هزارستان را ندارد.

     کاشت و برداشت محصولات زراعتی به ویژه برداشت گندم به عنوان مهم­ترین عاید سرانه مردم هزاره راه و رسم خاص دارد.  این راه و رسم از یک سو شور و اشتیاق مردم هزاره ها را بیان می نماید و از سوی دیگر معرف فرهنگ بومزاد، شیوه تولید و سبک زندگی آن­ها می باشد که بر اساس سازگاری شرایط زیست محیطی و دانش بومی شان شکل و استمرار یافته است.

     راه و رسم برداشت گندم در میان دهقانان به گونه­ای است که گندم درو شده_ خواه «تیرمایی» باشد یا «دَیمَه/شَخ­کوی» _ را در جای مخصوص بنام«خرمن­جوی»(خرمن­جای) گرد آوری می نمایند. گندم مذکور پس از اینکه خشک شد آن­را در وسط «خرمن­جوی» به شکل دایره­ای پخش کرده و بر رویش­ «چَپَر» می­گرداند. «چَپَر» ساقه­های گندم را خرد کرده و آن­ها را به کاه و خوشه تبدیل می­کنند. این کاه و خوشه را دهقانان با «چارشاخ» به سمت باد پرتاب کرده و آن­ها را از هم جدا می سازند.  هرگاه گندم از نوعی «دَیمَه/ شَخ­کوی» باشد برای کوبیدن بیشتر، خوشه­ها را «گوی/گویک» زده  و گاهی هم «جُغول» می­نمایند. این کار تا زمانی تداوم می­یابندکه خوشه­ها با فشار پایه­های«گوی» یا سُمی گاوها خوب کوبیده شده و دانه­های گندم از قابش جدا شوند. با ثمر رسیدن کار، گندم را چندین بار باد می نمایند که آخرین آن را«سرخ باد» می نامند و بعد از آن نوبت«راش گیری» شروع می شوند.

      «راش» همان خرمن گندم پاک شده می باشد که طی راه و رسم خاصی پیمانه زده می شوند. پیش از همه قابل یادآوری است در میان مردم ما روزهای هفته معانی و تفاسیر جالب دارند وکنش­ها و روابط روزمره شان را نیز بر مبنای آن معانی تعیین می نمایند؛ به طور مثال در روزهای دوشنبه و چهارشنبه عیادت مریض نمی روند چون اعتقاد آنان براین است که عیادت درین روزها برای مریض پیامدهای ناگوار دارند، مسافرت کردن در ین دو روز را هم به فال نیک نمی گیرند و می گویند که مسافرت درین روزها سرگردانی دارد. در روز جمعه لباس تازه دوخته را به تن نمی کنند و معتقدند که ممکن بسوزند. راه و رسم «راش گیری» نیز مجزا از این هنجارها نه­بوده و در روزهای خاص هفته انجام می­شوند. سبک «راش­گیری» جالب و پرشور هست. درین سبک دهقان اول گندم را هرمی شکل گردآورده و دورش را با «پارو» به گونه ماهرانه منظم می نمایند تا همه دانه­های گندم یک دست شوند. پس از اتمام این کار، مقداری اسپند(دانه ای گیاه است که برای دورکردن چشم زخم در آتش می ریزند) را دود کرده و برای اشتراک کننده گان اعم از کودکان و بزرگسالان شیرینی توزیع می نماید. با میل کردن شیرینی هر کس حدس می­زند که«راش» چند «خروار» می­شوند. زمانی­که حدس­ها به پایان رسید. یکی از دهقانان با بستن یک پارچه/ دستمال به کمرشان شروع به پیمانه زدن« راش» می نماید _ پیمانه­ی دهقانان شمال دایکندی«منی» و واحد پیمایش آن«من» هست. یک«من» گندم تقریبا معادل به 4.5 کیلوگرام می­شود_ راش­گیر پیمانه­ها را با ارقام مخصوص می شمارد یعنی در هنگام پرکردن پیمانه اول به جای یک «من» می گوید« نَو هزار برکت بنام خدا و خواجه خضر بسم الله» به جای دو من« یارنو هزار برکت بنام خدا و خواجه خضر بسم الله»، به جای سه، چهار، پنج، شش، هفت، هشت، نوه و ده به ترتیب « سیر هزار برکت بنام خدا و خواجه خضر بسم الله» ،« یار سیر هزار برکت.»، « گنج هزار برکت. »، «یار گنج هزار برکت»، « هفت هزار برکت. »،« هشت هزار برکت.»، «کوه هزار برکت» و « هزار هزار برکت بنام خدا و خواجه خضر» می گوید زمانی که پیمانه دهم تکمیل شد شمارش را مانند قبل از سر آغاز می نماید. پس از پایان پیمایش، مقداری گندم که در زیر راش باقی مانده است برای کودکان به عنوان«ده یک» می دهد.

     دانستن این گونه از راه و رسم­ها از دو جهت ضرور به نظر می رسد. اول اینکه جوانان و نسل نو جامعه ما باید بدانند که پدران شان با چه زحمات و دشواری های برای تأمین نیازهای شان کارهای تولیدی را انجام می دادند. دوم اینکه؛ از طریق راه و رسم­های مروج می توان اعتقاد و باورهای مردم را فهمید و به مسایل اساسی آن پی برد. به تعبیر دیگر همه مسایل اجتماعی را نمی توان از لایه­های کتاب­ درک کرد؛ بلکه بسیاری از اوقات لازم است که به متن جامعه و زندگی متعارف توده­ها بازگشت و تأثیر و تأثر اعتقاد و باورهای آن­ها را بر وضعیت نکبت بار زندگی شان مورد مداقه و سنجش قرار داد؛ زیرا برخی از مسایل اساسی جامعه برساخت از باورها و اعتقاد مردم هستند. چنانچه ذکر گردید مردم ما گرایش شدید به تقدیر گرایی دارد به گونه مثال برای پیمایش گندم واژه گان«برکت»، «خواجه خضر»، «قسمت» و. را به کار می گیرند. استفاده ازین واژه گان یک امر تصادفی و بی معنا نیست بلکه بیانگر از اوج اعتقاد مردم ما به تقدیر و امور انتزاعی و ماورالطبیعی می باشد که بدون تردید این باورهای نقش عمده و تعیین کننده در چگونگی وضعیت زندگی آن­ها به ویژه پدید آمدن فقر، تنگدستی و. داشته اند. در بسیاری از اوقات مقولات «تقدیر» و «قسمت» توجیهی مناسب برای تحمل نابسامانی­های زندگی این مردم هستند. مقولات مذکور بصیرت زا نه؛ بلکه بصیرت زدا هستند و باعث می شوند تا مردم در «قفسه آهنین» خود ساخته شان محصور بمانند و اندیشه­­های پرواز را به باد فراموشی بسپارند. بنابرین مشروعیت زدایی از تقدیرگرایی یکی از راه­های حل مسایل بنیادین جامعه ما می باشد.

 


[1] . دانشجوی کارشناسی ارشد(ماستری) رشته جامعه شناسی دانشگاه علامه طباطبایی


گل دختران هزاره

نام های دختران هزاره پیوند عجیب و شگفت آور با«گل» دارند و کاربرد  واژه «گل» در پسوند و پیشوند نام های این دختران به گونه دست و دلبازانه به چشم می خورد؛ به طور نمونه:گل اندام، گل بیگم، گل نسا، گل هوس، گل اختیار، گل زیور،گلک، گلو، گل چهره، گل افروز، گل بهار، گلنار، آغاگل، بسگل، غنچه گل، ریزه گل، میده گل، پری گل، ماه گل، شاه گل، غوزه گل، صبرگل، و. نام های رایج گل دختران هزاره هستند.

به نظر می رسد که این نام­ها افزون بر این که پیوند دلبستگی و اشتیاق مردم هزاره به طبیعت، گل و بهار نشان می دهند، جلوه های از قدمت و دیرینه گی این مردم نیز بوده که پیوند عمیق و شگفت آور با تاریخ و هویت شان دارند.


دانشگاه در افق اندیشه های مزاری

     مزاری در عصری می زیست که گفتمان مسلط جامعه جنگ بود و منطق زمان ایجاب می کرد که وی به عنوان رهبر یک ملت به میدان جنگ و پیروزی در آن میدان بیندیشد؛ زیرا در آن روزگار، قدرت نظامی نقش تعیین کننده داشت و قضاوت نهایی نیز از آن تفنگ، گلوله و باروت بود؛ اما مزاری نه تنها در پی بزرگداشت از جنگ نبود بلکه همواره اصرار می ورزید که« جنگ راه حل نیست»(مرکزفرهنگی نویسندگان افغانستان، 1373، ص 116)[1]. سخنرانی مزاری هنگام بازگشایی دانشگاه کابل فانوسی را به دست ما می دهد که ذریعه آن می توان در افق فکری او پی برد. ازین سخنرانی بر می آید که مزاری علاوه بر میدان جنگ به میدان دانشگاه نیز می اندیشید و حتا حیات ی و فرهنگی جامعه را در گرو دانشگاه و فرهنگ می دانست، چنانچه در بخش از سخنانش درین مراسم آمده است «اگر فرهنگ و دانشگاه در بین یک مردم به سقوط مواجه شود حیات آن مردم در خطر و نابودی است»[2]

     اصرار مزاری به دانشگاه و نیروی دانشگاهی از یک سو ژرفای اندیشه او را نسبت به آینده نگری نشان میدهد و از سوی دیگر نماد درک عمیق و جامعه شناسانه اش از مسائل افغانستان می باشد که وی به صورت دقیق آن ها را شناسایی و مورد بازنگری قرار داده بود. این سخن مزاری «من معتقدم چنان خساره ی انقلاب و مردم ما، از تعطیلی دانشگاه و بسته شدن دانشگاه دیده که هیچ خسارت دیگری برابر آن نیست»[3]؛ مبین شناخت روشن او از آسیب های اجتماعی و تبعات ناشی از بسته شدن دانشگاه می باشد.

      به نظر می رسد که مزاری  دانش دانشگاهی را نه تنها فارغ از صحنه های واقعیت ندانسته بلکه آن را در پیوند نزدیک به جامعه و نیازهای اجتماعی قرار داد. به بیان دیگر نوع نگاه مزاری نسبت به دانشگاه نگاه« مردم مدارانه» بود؛ یعنی او باور داشت که دانش دانشگاهی باید در خدمت نیاز های جامعه سوق داده شود و به حل مسائل بنیادین اجتماعی و واقعیات روزمره یاری رساند. این بخش از سخن مزاری که« من معتقدم سرنوشت هر کشور بستگی دارد به دانشگاه اش، اگر رهبران و مسؤلین این کار را نکرد وظیفه ملی و اسلامی شما اساتید(دانشگاه) است که برنجات مملکت و کشور اقدام کنید»[4]. نمونه از نگاه «مردم مدارانه» مزاری نسبت به دانشگاه و نیروی دانشگاهی می باشد و در ضمن پنجره ی دیگر از قامتِ اندیشه وی را می گشاید که به وسیله آن سیمای رهایی بخش نهاد دانشگاه را نمایان می شود.

با توجه به نگاه مزاری نسبت به دانشگاه، درین جا یاد آوری دو رسالت مهم نسل دانشگاهی لازم می بینم؛ اول اینکه نسل دانشگاهی ما جسارت اراده به دانستن مسائل جامعه خود شان را داشته باشد و دانش دانشگاه را صرفا محدود به نهاد دانشگاه و صنف های درس نکند بلکه مسائل علمی را با واقعیت های اجتماعی و زندگی روزمره پیوند دهند. به تعبیر دیگر رسالت این نسل است که علاوه بر اندیشیدن در ساحت نااندیشیده ها، مسائل و چالش های عمده ی جامعه شان را مورد باز اندیشی قرار داده و راه حل علمی را پیشکش نماید. زیرا برگ برنده در دستان نیروی دانشگاهی بوده و قدرت تغییر جامعه را دارد؛ چنانچه مزاری در خطاب به استادان دانشگاه گفت: «حرف شما ( اساتید) از هر نوع سلاح در دنیا قوی تر است».[5] دوم، نسل دانشگاهی ما رسالت« رهایی بخشی» را دارد رهایی ازجبر زمان، رهایی از بنیادگرایی و دگم اندیشی و. زیرا دانش دانشگاهی به ویژه دانش علوم انسانی پادزهر هر نوع بنیادگرایی و جزم اندیشی است و قابلیت زیادی در نجات مردم از قید افراطیت را دارد. به تعبیر مزاری« از دانشگاه کسی می ترسد که او درین مملکت خیانت کرده و یا خیانت می کند»[6]. یکی از رازهای که امروزه در کشور ما دانشگاه به میدان ت مبدل شده و دگم اندیشان درب آن را به نام توسعه متوازن بر روی جوانان می بندند؛ در همین سخن مزاری نهفته است.

     ازین جستار نتیجه گرفته می شود که در قامت اندیشه مزاری پیوند نزدیک میان حیات فرهنگی و ی جامعه با دانشگاه وجود دارد؛ دانشگاه به مثابه یک نهاد علمی، نقش برجسته در شناسایی و حل مسایل بنیادین جامعه داشته و زمینه رهایی افراد را از قید استبداد زمان فراهم می سازد.

 


[1] . مرکز فرهنگی نویسندگان افغانستان. (1373). احیای هویت( مجموعه سخنرانی های رهبر شهید). انتشارات سراج.

[2] . سخنرانی شهید مزاری، هنگام بازگشایی دانشگاه کابل، 8 ثور 1372.

[3] . سخنرانی شهید مزاری، هنگام بازگشایی دانشگاه کابل، 8 ثور 1372.

[4] . سخنرانی شهید مزاری، هنگام بازگشایی دانشگاه کابل، 8 ثور 1372.

[5] . سخنرانی شهید مزاری، هنگام بازگشایی دانشگاه کابل، 8 ثور 1372.

[6] . سخنرانی شهید مزاری، هنگام بازگشایی دانشگاه کابل، 8 ثور 1372.


بازگشت به جامعه شناسی

اکنون به جامعه شناسی بازگشته‌ام، یا دست کم با آن از در آشتی درآمدم و شاید بازگشت من به این رشته قابل تشبیه به جوانی باشد که برای استقلال خود مبارزه کرده و امنیت را در فردیت یافته است و اکنون با احساس تازه‌ای از تعلق، به خانواده خود باز می‌گردد.

جامعه شناسی اجتماعی بود که در ابتدا مرا تربیت کرد و راه‌های جدید برای اندیشیدن در باره خود و جهان اجتماعی در اختیارم گذاشت. متوجه شدم به همان اندازه که از جامعه شناسی متنفرم، عاشق آن نیز هستم. دریافتهام که این رشته خانه من است. دوست دارم به جامعه شناسی به چشم خانواده‌ای گسترده، یا حتی کلیسا نگاه کنم، ما اعضای این خانواده گسترده گاهی با متانت و گاهی با خشم با یکدیگر بحث میکنیم، برای اینکه بسیاری از عمیق ترین ارزش‌ها و باورهای ما به آرمان‌های اجتماعی مان پیوند خورده اند؛ اگر چه رفتار مان صمیمانه نیست، اما به عنوان انسان‌های که پیشینه و فرهنگ تخصصی مشترکی داریم اهمیت بسیاری برای یکدیگر قائلیم.

به جامعه شناسی برگشته‌ام، اما دیگر همان انسان پیش از این«سفر» نیستم. مانند هر مسافری که مدت درازی را در فرهنگی بیگانه سر کرده باشد، به سرزمین مادری‌ام تنها به چشم فرهنگی در میان فرهنگ‌های دیگر نگاه می کنم به همان دلیلی به جامعه شناسی برگشتم که علت ورود آگاهانهام به این رشته بود: امید به یافتن جایی که به تحلیل اجتماعی بها میدهد چون قصد دارد جهانی بهتری بسازد. این به معنای دست برداشتن از تحلیل تجربی نیست؛ به معنای برداشتن از دیدگاه تحلیلی نیز نیست. با این حال، جداً معتقدم که هدف جامعه شناسی نه انباشت دانش است و نه پدید آوردن دانش جامعه، بلکه به اعتقاد من هدف جامعه شناسی ورود به بحث ها و مجادلاتی است که بر سر شکل فعلی و آینده جهانی اجتماعی در جریان اند

بخشی از گفته‌های استیون سیدمن درباره‌ی بازگشت به جامعه شناسی


شهر نشینی، شهرگرایی و شهر سازی در دوران معاصر (خلاصه ای از صفحات 112 الی 159 کتاب از شار تا شهر، نوشته محمود حبیبی) 1 خلاصه کننده: رضافرزاد ساخت و سازمان شهر و تحول آن در دولت قاجار از 1847- 1786م. الف) دگرگونی در مفهوم دولت، دگرگونی در مفهوم شار شکل گیری دولت متمرکز قاجار در سال 1786م. متقارن با دوره ای جدید از تاریخ جهان می باشد که این دوره با طلیعه انقلاب فرانسه(1789م.) آغاز می شود، انقلاب نورس سرمایه داری در فضایی شهری به دوران رسید و این شهرها علاوه
تأثیر مصرف بر محیط زیست شهر تهران به قلم رضا فرزاد زیست امروزین انسان ها عجین با مصرف و مصرف گرایی بوده و« افراد بیش از آنکه در محیط اطراف خود با دیگر انسان ها سر وکار داشته باشند، با اشیا در ارتباط اند» (بودریار, 1389, ص. 13). مصرف ساحت های مختلف زندگی انسان ها از خصوصی ترین روابط گرفته تا روابط عمومی نظیر روابط اقتصادی، ی، اجتماعی و فرهنگی درنوردید و آنها را دگرگون ساخت، چنانچه مایلز و مایلز(1392، 67) به نقل از لونت و لیونگستون درین رابطه می نویسد«
مدرنیزاسیون در شهرهای ایرانی و رشد ناسیونالیسم ملی رضا فرزاد دانشجوی جامعه شناسی به اساس تیوری زیگمونت باومن مدرنیته درپی همسان سازی و همگنی جامعه می باشد« مشخصه مدرنیته سیستم چند ساحتی کنترل است که شامل حقوق، استراتیژی های انضباطی و کنترل ایدولوژیک می باشد، دولت در مرکز مدرنیته جای دارد (سیدمن, 1396, ص. 252)، به باور باومن(1396) دولت برای تمرکز اقتدارشان جنگ فرهنگی و عقیدتی را علیه سنت ها، رسوم متنوع و محلی برای رسیدن به فرهنگ عام و جهان شمول راه اندازی
مدرنیزاسیون در شهرهای ایرانی و رشد ناسیونالیسم ملی رضا فرزاد دانشجوی جامعه شناسی به اساس تیوری زیگمونت باومن مدرنیته درپی همسان سازی و همگنی جامعه می باشد« مشخصه مدرنیته سیستم چند ساحتی کنترل است که شامل حقوق، استراتیژی های انضباطی و کنترل ایدولوژیک می باشد، دولت در مرکز مدرنیته جای دارد (سیدمن, 1396, ص. 252)، به باور باومن(1396) دولت برای تمرکز اقتدارشان جنگ فرهنگی و عقیدتی را علیه سنت ها، رسوم متنوع و محلی برای رسیدن به فرهنگ عام و جهان شمول راه اندازی

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

... moein7474 بهترین سهام برای خرید چابهار زیبای من مبلمان موبایل ماهان armandnet.com